Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7446 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
peine for et dure
U
مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bill of indictment
U
کیفر خواست
bill of indicment
U
کیفر خواست
arraign
U
با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
punishment
U
کیفر مجازات
punish
U
مجازات کردن کیفر دادن
punishes
U
مجازات کردن کیفر دادن
punished
U
مجازات کردن کیفر دادن
corporal punishment
U
کیفر بدنی مجازات بدنی
capital punishment
U
کیفر اعدام مجازات اعدام
criminal investigation
U
شعبه بازجویی جنایی تحقیقات جنایی
reply
[answer]
U
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
foulest
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
answers
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
punitive damages
U
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
criminals
U
جنایی
criminous
U
جنایی
criminal
U
جنایی
voice answer back
U
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
state's evidence
U
گواه جنایی
assize
U
محکمهء جنایی
criminals
U
جنایی کیفری
assize court
U
دادگاه جنایی
criminal low
U
حقوق جنایی
criminal court
U
دادگاه جنایی
criminal conviction
U
محکومیت جنایی
criminal
U
جنایی کیفری
retribution
U
کیفر
punishment
U
کیفر
penalty
U
کیفر
penalties
U
کیفر
pains and penalties
U
کیفر
assize court
U
محاکم سیار جنایی
criminal
U
جانی جنایتکار جنایی
criminal court division
U
بخش دادگاه جنایی
state's evidence
U
گواه دادگاه جنایی
criminals
U
جانی جنایتکار جنایی
disciplinary punishment
U
کیفر انضباطی
the penalty of death
U
کیفر اعدام
punishable
U
سزاوار کیفر
under pain of death
U
با کیفر اعدام
to be duly punished for
U
به کیفر ..... رسیدن
death penalty
U
کیفر اعدام
with impunity
U
بی کیفر بهدر
originates
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
contempt of court
U
اهانت به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt
[criminal offence]
U
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt
[criminal offence]
U
اهانت به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt of court
U
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
assize town
U
شهر مقر دادگاه جنایی
chargeable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
lextalionis
U
قانون کیفر عینی
trial lawyer
U
وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
volition
U
خواست
wanted
U
خواست
want
U
خواست
wills
U
خواست
willed
U
خواست
demand
U
خواست
demanded
U
خواست
desideratum
U
خواست
disposition
U
خواست
demands
U
خواست
wishes
U
خواست
wished
U
خواست
wish
U
خواست
will
U
خواست
punishes
U
کیفر دادن قصاص کردن
pay off
U
جزای کیفر نتیجه نهایی
punished
U
کیفر دادن قصاص کردن
punish
U
کیفر دادن قصاص کردن
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
U
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
interpellation
U
باز خواست
voluntary
U
داوطلبانه به خواست
tantalizingly
U
خواست انگیز
tantalizing
U
خواست انگیز
impetration
U
در خواست التماس
traverse of an indictment
U
رد کفیر خواست
subpoena
U
خواست برگ
subpoenaed
U
خواست برگ
subpoenaing
U
خواست برگ
subpoenas
U
خواست برگ
to makes suit
U
در خواست کردن
on demand
U
به در خواست به مجرد تقاضا
to pray permission
U
در خواست اجازه کردن
to serve with a summons
U
با خواست برگ خواندن
summons
U
خواست برگ احضارنامه
summonsed
U
خواست برگ احضارنامه
summonses
U
خواست برگ احضارنامه
he wished to be private
U
می خواست در خلوت باشد
of one's own volition
U
از روی خواست خود
He asked permission to come in.
U
اجازه خواست بیاید تو
in an a to escape he
U
چون خواست بگریزد
summonsing
U
خواست برگ احضارنامه
the precatory form
U
صیغه تمنی یا در خواست
indicts
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicted
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
his appeal met no response
U
پاسخی پدر خواست که اوترسید
suit
U
خواست دادن تعقیب کردن
suited
U
خواست دادن تعقیب کردن
suits
U
خواست دادن تعقیب کردن
demand
[of]
U
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
Sara always wanted a puppy.
U
سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
background
U
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
backgrounds
U
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on
U
با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
This is the very thing I wanted.
U
این همان چیزی است که دلم می خواست
the inquisition
U
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
She had the never to ask for cash .
U
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
it is inexpedient to reply
U
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
address for service of a summons
[address where a summons may be served]
U
آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد
[حقوق]
contempt
U
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
signalled
U
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled
U
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal
U
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust
U
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
punishment
U
مجازات
rocket
[British E]
U
مجازات
reprimands
U
مجازات
penalty
U
مجازات
reprimanding
U
مجازات
reprimanded
U
مجازات
penalties
U
مجازات
reprimand
U
مجازات
retribution
U
مجازات
the lash
U
مجازات
sanctioning
U
مجازات
sanctioned
U
مجازات
sanction
U
مجازات
pains and penalties
U
مجازات
wite
U
مجازات
sanctions
U
مجازات
castigation
U
مجازات
theories of punishment
U
فلسفه مجازات
communication of punishment
U
ابلاغ مجازات
punish
U
مجازات کردن
commutation
U
تخفیف مجازات
punitory
U
متضمن مجازات
disciplinary punishment
U
مجازات انضباطی
punishment of a minor offence
U
مجازات تکدیری
fasces
U
قدرت مجازات
suspended sentence
U
مجازات تعلیقی
punishability
U
مجازات کردنی
suspended sentences
U
مجازات تعلیقی
castigator
U
مجازات کننده
principal punishment
U
مجازات اصلی
theories of punishment
U
اهداف مجازات
punishability
U
قابلیت مجازات
to death penalty
U
اعدام مجازات
forfeitable
U
قابل مجازات
agravation of punishment
U
تشدید مجازات
punished
U
مجازات کردن
sanctioning
U
مجازات کردن
reprieval
U
تعلیق مجازات
culpability
U
قابلیت مجازات
suspension of punishment
U
تعلیق مجازات
supplementary punishment
U
مجازات تکمیلی
accessory punishment
U
مجازات تبعی
criminous
U
مستحق مجازات
severe punishment
U
مجازات شاق
divine legislation
U
تشدید مجازات
sanctions
U
مجازات کردن
reformative punishment
U
مجازات تادیبی
sanction
U
مجازات کردن
pecuniary pumishment
U
مجازات نقدی
pecuniary penalty
U
مجازات مالی
deterrent punishment
U
مجازات ارعابی
Recent search history
Forum search
1
اصلاح ترجمه
1
The outright abolition of the death penalty.
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1
معنی lead lag compensator
2
شما اهل کجا هستید
2
crucification
0
بررسی میزان اثر بخشی خصوصیت آبروبرندگی مجازات در خصوص جرائم قاچاق کالا و ارز
0
دانستن معنی چند کلمه فارسی به انگلیسی
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com